یک کلمه دیگری هم عرض کنم که بعضی اشخاصی که به نظر انسان میآید مغرض هم نیستند، به نظر انسان میآید که متدین هم هستند، اینها صحبت میکنند از اینکه اصلاح چرا نمیشود، بیایید اصلاح بکنید، جوانها تا کی کشته بشوند.
اینها هم دیدشان ناقص است. اینها توجه به این ندارند که ما در این وقتی که هستیم، با این وضعی که هستیم اگر چنانچه، پیشنهاد صلح را قبول بکنیم و ما بنشینیم پشت میزی که صدام یک طرفش نشسته، آقای رئیس جمهور ما هم یک طرفش نشسته، دنیا به ما چه میگوید؟ اسلام به ما چه میگوید؟ عراق به ما چه میگوید؟ ایران به ما چه میگوید؟ یک کسی که چهار سال است، پنج سال است ـ عراق که چندین سال است ـ چهار پنج سال است گرفتارش هستیم که هر چه توانسته کرده، هر چه توانسته، اگر کاری نکرده باشد نتوانسته، والاّ آنچه توانسته این عمل کرده و هرچه هم بتواند عمل میکند و بعدها هم هر چه بتواند عمل میکند، ما این را مهلتش بدهیم و بنشینیم با او صلح بکنیم، «آقا! خوب، بسیارخوب شما تشریف ببرید دیگر به کشور خودتان و بروید و فلان، و ما هم برویم سراغ کار خودمان». این با عزت اسلام نمیسازد. با شرف انسان نمیسازد. این نمیشود که یک همچو مطلبی بگوییم. آقایان اشتباه میکنند، خیال میکنند که خوب، حالا ما جوان دادیم، من هم میدانم که بسیار ما خسارت دیدیم، بسیار ما جوان دادیم، لکن صلح کردن با یک کسی که بعدش خنجر را از پشت محکمتر خواهد زد، این یک صلح شرافتمندانه است؟ یک صلح عقلایی است؟ و عجب این است که بعضی آقایان میگویند که چنانچه آنها آمده بودند توی کشور ما، ما تا فرد آخر جوانهامان را میدادیم. خوب، این آن ملیگرایی است که اسلام مخالف با آن هست مگر ما اسلام را کمتر از ملت خودمان میدانیم؟ اسلام را کمتر از کشور خودمان میدانیم؟ ما برای اسلام داریم فکر میکنیم. ما ملت عراق را با ملت خودمان جدا نمیدانیم. ملت عراق همانی است که الآن از ما هم آنجا، بسیاری علمای ما هم در آنجا هستند، کسان دیگر از ما هم هست. ما و آنها جدا از هم نیستیم.